یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

باید فقط به قلب خودت اقتدا کنی

باید فقط به قلب خودت اقتدا کنی
دل را به زیر پای غرورت فدا کنی

بشکن سکوت و تیشه بزن انتظار را
تا بیستون فاصله را جا به جا کنی

کشتی دل شکسته و ناجی آن تویی
باید خطر کنی و به سویم شنا کنی

هر لحظه چشم منتظر روی ماه توست
بر من بتاب تا مس جانم طلا کنی

با هر نگاه شعله بزن بر وجود من
تا از غم زمانه دلم را رها کنی

بر شانه های محکم تو سر گذارم و
ویرانه را بسازی و از نو بنا کنی

دست مرا بگیر که جان می رود اگر
آهسته نام کوچک من را صدا کنی

من را ببوس تا عطش زخم کهنه را
با مرهم شراب لبانت دوا کنی

من بیقرار دوری و جانت قرار من
وا کن بغل که جان مرا مبتلا کنی


فرزانه_سیفی