یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دادم و دل در سحری ، بی دل و بی غصه شدم

دادم و دل در سحری ، بی دل و بی غصه شدم
سوخت تنم درشرری ، بی تن و بی جُثّه شدم

هیچ نیافتم اثری ، بی دل و بی حسّه شدم
تا که رسیدم به فنا ، ازدو جهان رَسته شدم

آه کشان زارشدم ، واردِ بازار شدم
چی بخرم چی بخورم ، فکر دراین کار شدم


حال ندارم تُمَنی ، از چه به بازار شدم
گفت به دنبالِ منی ، درحرمِ یارشدم

دیدم و دل را به عیان ، در گذرِ کون ومکان
آمده بر جان هیجان ، واردِ دوّارشدم

تا که بگیرم دلم و ، سِیر کنم منزلم و
رام کنم بلبلم و جِدّ در این کار شدم

گفت دلم من نمی آم ، عشق نیاوردی برام
کار تو بی قیدودوام من زتوآزار شدم

گفتم ودل را که چنان بودی و عشق آمد هان
ازچه فرار کردی زجان راه به گلزار شدم

های ندا زد دلِ من عشق چنین گفته سخن
پاک بدار منزل من ، من زجان آوار شدم

گفتم و ای دل چه کنم تا تو شوی پاک و مهن
عشق نشیند به دلم بی غم و بی عار شدم

داد ندا . گفته خدا ،حقّ بگو حق أَداء
حق بخر ، حق نخور تا نگی بی بار شدم

وزن همین حقّ بُود .خیر رو ملحقّ بُود
در رَهِ رُشدِ جانِ تو نطق به گفتار شدم

رُو طرفِ خدا بشر، نفس تو پاک کن زِ شر
ثبت شوند خشک و تر، هرچه به رفتار شدم

ای بنی آدم بشنو ، قلبِ تو پاک کن زِنو
این همه مُلک است گِرو ، پس نگو در نارشدم

قلبِ تو پاک کن ز غَلّ ، عشق تو گیر دربغل
ای تهی از مکر و دَغل ، گو به بَرِ یار شدم

ای دِل اگر زار شدم ، محزون و بیمار شدم
عشق زده بر سرِ من ، رِندِ و عیّار شدم

من به طرب خانه شدم ، وارد کاشانه شدم
جلوه ی حق آمد و من ، وصل به دلدار شدم

روز الست است مرا باده ی مست است مرا
کاسه به دست است مرا ، مست به دیدار شدم

راه و سبیل است مرا ، ذکر جمیل است مرا
جلوه ی پیر است مرا ، قاطی یِ حضّار شدم

نیست برایم نفسی ، تا بروم پیشِ کسی
لطفِ حبیب است بسی ، در پی ابرارشدم

من که ندارم هیچ متاع ، روی به غفّار شدم
پَریدم ازغفلت دل یک دفعه بیدار شدم.


فرامرز عبداله پور

تو در کنار خودت نیست

تو در کنار خودت نیستی

 نمیدانی در کنار تو بودن چه عالمی دارد ...


#فرامرز_عرب_عامری

این روزها چه قدر هوای تو می کنم

این روزها چه قدر هوای تو می کنم

حتی غروب، گریه برای تو می کنم

گاهی کنار پنجره ام می نشینم و

چشمی میان کوچه، رهای تو می کنم

خیره به کوچه می شوم اما تو نیستی

یاد تو، یاد مهر و وفای تو می کنم

خود نامه ای برای خودم می نویسم و

آن را همیشه پست به جای تو می کنم

وقتی که نامه می رسد از سوی من به من

می خوانم و دوباره هوای تو می کنم


فرامرز عرب عامری

هی دبه در می آوری انگور می ریزی

هی شور در چنگ و نی و تنبور می ریزی

 

صد جام می بخشی به هر بیگانه ای اما

با بی وفایی سهم من را دور می ریزی

 

بگذار اسپندت کنم از بس که زیبایی

در چشم ملت چیزهای شور می ریزی

 

فرامرز عرب عامری

اینجــا به دل سپردن من گیر داده اند

اینجــا به دل سپردن من گیر داده اند

مشتی اجل به بردن من گیر داده اند

اینجا همیشه آب تکان می خورد از آب

اما بـــه آب خوردن من گیـــــر  داده اند

مانند شمع در غم تو آب می شوم

مردم به فرم مردن من گیر داده اند

چشم انتظار دست تو اصلا نمی شوم

وقتـــی به شال گردن من گیر داده اند

در شهر،حس و حال برادر کشی پُر است

گرگان بـــه جامـــه ی تن من گیـر داده اند

دامن زدم به خون که بدست آورم تو را

این دست ها به دامن من گیـر داده اند

گر پا دهد برای تو سر نیز می دهم

اینجا به دل سپردن من گیر داده اند

فرامرز عرب عامری

+کانال...@bagheri6298

از قسمت و حکمت ای خدا خسته شدم

از قسمت و حکمت ای خدا خسته شدم
اینبار برای من فقط معجزه کن

از من پس از تو چیز زیادی نمانده است
جز چشمهای تر که به در خشک می شود

بگو به خاطره هایت دگر خیالی نیست
شب گذشته دلم را عصب کشی کردم


روی نبودت هم حسابی تازه وا کردم
یاد تو می ارزد به بودنهای خیلی ها

 از نگاهم رفتی و دارد خدایی می کند
بغض های از رگ گردن به من نزدیکتر

 پای عرق اگر که نشستی سگی بخور
شاید زمان مستی آن با وفا شدی

پختست روزگار چه آشی برای عشق
او می رود و من پرم از اشک پشت پا

 درد است که با نسیم سردی برود
آنکس که به خاطرش به طوفان زده ای

 روی نبودت هم حسابی تازه وا کردم
یاد تو می ارزد به بودنهای خیلی ها

فقط با شوق می خوانی و از دردم چه می دانی
تو جان می گیری از شعری که من را بارها کشته

می دوختم زمین و زمان را به هم اگر
می خواستی به قدر سر سوزنی مرا

چشمان تو دچار کدامین مخدر است
می بندی و جهان مرا درد می دهی

عمر من صرف شد از عشق نفهمیدم هیچ
کاش می شد که تو دستور زبانم باشی

 

دکتر فرامرز عرب عامری

کاری به سرد و گرم

کاری به سرد و گرم
بهار و خزان نداشت
این پنجره فقط
به هوای تو باز بود...

تو از زمان تولد درون من بودی

تو از زمان تولد درون من بودی
وگرنه عشق که اینقدر اتفاقی نیست ...
+فرامرز عرب عامری