یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دستانت را اندکی به من امانت بده

دستانت را
اندکی به من امانت بده
میخواهم با آنها
گره از بافته‌های اندوهم بگشایم . . .

#غاده_السمان

هر آنگاه که نام تو را می نویسم

هر آنگاه که نام تو را می نویسم
کاغذهایم در زیر دستم غافلگیرم می کنند
و آب دریا در آنها جاری می شود
و مرغان سپید نوروزی
بر فراز آن به پرواز در می آیند
و هنگامی که نوشته هایم را پاره می کنم
تکه پاره ها
چون شکسته های آینۀ نقره می شوند
چنان که گویی ماه
بر بساط نوشتن من شکسته است
مرا بیاموز
چگونه درباره ات بنویسم
یا چگونه از یادت ببرم


« شاعر : غاده السمان »

عشق ما رنگین کمان است

عشق ما رنگین کمان است

که به خورشید می گوید:

                                  بسیار درخشان مباش

                                                    که من خواهم رفت!

و به تمامی پنهان مشو

                                که من خواهم رفت!

پس من آن عشق بزرگم

                                  که وصال بزرگ و فراق بزرگ

                                                 مرا خواهد کشت!

(غادة السمان)

درتو صفاتی غیر قابل پیش بینی وجود دارد

درتو صفاتی غیر قابل پیش بینی وجود دارد
مردی جدید برای هر روز
و من با تو هر روز عشق جدیدی دارم
مداوم به تو خیانت
وآن را روی تو اجرا می کنم
همه چیز اسم تو شده است
صدای تو شده است
و حتی هنگامی که می خواهم
از تو
به بیابان های خواب فرار کنم

پیش می آید که ساعدهایم نزدیک گوش هایم قرار گیرد
به تک تک های ساعتم گوش می دهم
که اسم تو را تکرار می کند
ثانیه به ثانیه
در عشق نیفتادم
به سوی او با گام های ثابت رفتم
با چشمانی باز تا دور دست
من در عشق ایستاده ام
نه افتاده در عشق
تورا می خواهم با تمام هوش و حواسم
یا با آنچه باقی مانده بعد از آشنایی با تو
تصمیم گرفتم دوستت داشته باشم
خواسته ای که خودم خواسته ام
نه خواسته ای که از روی شکست است
و این من هستم که از وجود در بسته ی تو عبور می کنم
با تمام هوش یا دیوانگی ام
و از قبل می دانم
در کدام کهکشان آتش بر افکنم
و چه طوفانی از صندوق گناهان بیرون بیاورم


غاده السمان
ترجمه : محبوبه افشاری

دوست می‌دارم خیانت‌هایت را

دوست می‌دارم خیانت‌هایت را
که به من روا می‌داری
زیرا تایید می‌کند که زنده‌ای
و از دروغ و نقاب پوشیدن
ناتوان
مرا نقاب‌ها به درد می‌آورد
بیش از به درد آوردن خیانت

غاده السمان
مترجم : عبدالحسین فرزاد

همچون صاعقه‌ای بر من فرود آمدی

همچون صاعقه‌ای بر من فرود آمدی
و مرا به  دو نیم کردی
نیمی که دوستت دارد
و نیمی که رنج می برد
به خاطر نیمه‌ای که دوستت دارد
می‌گویم آری
می‌گویم نه
می‌گویم بیا
می‌گویم برو
می‌گویم اهمیتی ندارد
همه ی اینها را همزمان و در یک لحظه می‌گویم
و تو به تنهایی تمامی آنها را می فهمی
و هیچ تناقضی در حرف‌هایم نمی‌بینی
و قلبت به روی نور و تاریکی گشوده می‌شود
و در تمامی طیف‌های نور و سایه
چیزی برای گفتن وجود ندارد جز
دوستت دارم


غادة السمان
مترجم : سپیده متولی

واقعا این تو هستی؟

واقعا این تو هستی؟
به تو خیره می‌شوم
و در اندرونت پی تو می‌گردم
و پیدایت نمی‌کنم!
چشمانت را می‌بینم
لب‌هایت، آغوشت،
و کالبدت را،
اما
آه چقدر تو را گم کرده‌ام

تو کجایی؟

عشق تو را من اختراع کردم

عشق تو را من اختراع کردم
تا در زیر باران بدون چتر نباشم!
پیام‌های دروغین
از عشق تو برای خودم فرستادم!

عشق تو را اختراع کردم
چون کسی که در تاریکی
تنها می‌خواند، تا نترسد!


غادة السمان