یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

صد هزاران هزار آمد و رفت

صد هزاران هزار آمد و رفت
من فقط یک هزار می‌جویم
الف در الف مدعی شد و من
الف قد یار میجویم

علی نوری مطلق

می کشدم کشان کشان، تا سر کوی کهکشان

می کشدم کشان کشان، تا سر کوی کهکشان
پای پیاده میروم، ازین نشان به آن نشان

سبزه پیاده میـرود، سرو فـتاده میرسد
در سـفری که میروم، همره خیل سرخوشان

بی سر و دست و پا شوم، بر سر دستها روم
نذر پیاله میکنم، خـم خم موی مه وشان

در غم هجـر آن صنم، چـله به چله باز هم
دست به خون کنم وضو، چشم هماره دُرّ فـشان

و از خط چـشم او اگر، اشـــارتی رسد مرا
به لحظه ای سحـــر کنم، شام سیاه سرکشان

عقل و خیال را بنه، که در طریق عاشقـی
دســِت بریده باید و خون دل سیاوشان


علی نوری مطلق

اهالی خانه ی علی چون ثواب کنند

اهالی خانه ی علی چون ثواب کنند
کریمانه بدون مزد و بی جواب کنند
بدین دلیل یتیم و اسیر و درمانده
به درب خانه ی آنان روند و دق باب کنند
روال کار چنین بوده و چنین باشد
که اهل درد علی و آل را انتخاب کنند
به نزد اهل کسایش ملک و جبرائیل
به سجده درافتاده و به ادب خطاب کنند
بهشت و کوثر و طوبی به خانه ی علی است

به حشر, به دوستی او ثواب و عقاب کنند
امید دارم آنجا که کار سخت افتد
محبتش را جایگزین حساب و کتاب کنند
به ذره ها گر نظر لطف ابوتراب کند
به اسمان روند و کار آفتاب کنند

علی نوری مطلق