یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

قبلِ او؛ شاید مسلمان بودم

قبلِ او؛ شاید مسلمان بودم
و
بعدِ او اما فقط،
من یک منِ؛
خالی از هر نوع ایمان هستم
و
آه از جنون.


شیما رحمانی

ستاره مُرد و

ستاره مُرد و
شب؛
در هجرِ او,
خونِ جگر خورد و
ماه هم اصلا؛
به رویِ خود نیاورد

و ...

شیما رحمانی

شاعرانِ عاشق پیشه یِ خسته دل

شاعرانِ عاشق پیشه یِ خسته دل
روزگار ملال انگیز, رخوت بار و گندیست.
که همه امان را شاعر کرده.
شاعرانی عاشق, شایدم عاشق پیشه, با معشوق هایی خیالی.
مینویسیم,
میسراییم,
شاید به چشم معشوق یا معشوق هایمان بیاید.
معشوق هایی که با آنها عاشقی ها کرده ایم,
چه دلها  که نداده و چه قلوه هایی که نستانده ایم.
چقدر زیر باران های خیالی شانه به شانه ی هم قدم زده ایم.
در بسترهای خیالی همآغوشی کرده ایم.
حتی گاهی مادر شده ایم, پدر شده ایم.
شاید
شاید, اگر خودمان بودیم,
فقط خودمان و نه هیچ کسی دیگر,
حالا آنقدر شاعرِ عاشقِ خسته دل نداشتیم!
شاید...

شیما رحمانی