یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پی در پی پریدن

پی در پی پریدن
ایستادن روی پنجه
برای لحظه ای هم قد شدن با تو
هرگز خسته نمی شوم..
من،
تقلای موج های کوچکم
برای بالا رفتن از صخره


شیما اسلام پناه

زیرباران مانده ام

زیر باران مانده ام

ساعتهاست رعد
صدا می زند
باد تکانم‌ می دهد
و باران با انگشتش
به تنم می کوبد

می خواهند عشقت
در من،
بیدار شود

شیما اسلام پناه

می پرسی.. چرا آفتابی نمی شوی؟

می پرسی..
چرا آفتابی نمی شوی؟

من بارانی ام..
وقت سحر
که کسی برای دیدنش،
بیدار نیست


شیما اسلام پناه

تو ، آغوشی هستی که رها نمی کنم

تو ،
آغوشی هستی
که رها نمی کنم

تخته چوبی
روی آب های نا آرام..


شیما اسلام پناه

بالا و پایینت می کنم

بالا و پایینت می کنم
به دورت می گردم...

بازیگوشی گنجشکی در من است
که می خواهد
جای لانه اش را در تو
پیدا کند


شیما اسلام پناه

تو کوهستانی هستی

تو کوهستانی هستی
با شیب های نرم
که دورهم حلقه زده باشند..
با معدن هایی از یاقوت
چیدمانی از زمرد
و درخشش طلایی خورشیدی
میان قله هات,
که چشم ها را کور می سازد..


من تو را جز به روی سر
کجا می توانستم بگذارم؟

شیما اسلام پناه

گداخته هایی,

گداخته هایی,
که نزدیک می شوند...
با دنباله هایی,
شبیه به لبخند...
که رد زخم می شوند روی سیاهی شب

من ماه می شدم اگر,
جای بوسه هایت
روی صورتم می ماند.

شیما اسلام پناه

زمین هم باشی پیر خواهی شد

دست های مادربزرگ
ریشه های بیرون زده ی درخت،
زمین هم باشی
پیر خواهی شد

در انتظار قدمهای کسی...

شیما اسلام پناه