یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

عشق تو بارانى‌ست

عشق تو بارانى‌ست

‏که وقتی من تشنه‌ام

و به او پناه مى‌برم

‏یکباره بند مى‌آید

عشق تو بارانى‌ست

‏که وقتی در خانه‌ام و تشنه نیستم

‏یکباره شروع به باریدن مى‌کند


شیرکو بیکس

مترجم : فریاد شیرى

انسانی که با سکوت دم‌خور نشود

انسانی که با سکوت دم‌خور نشود
نمی‌تواند که با عشق من حرفی بزند
کسی که با چشمش باد را نبیند
چگونه می‌تواند کوچم را درک کند
کسی که به صدای سنگ گوش نسپارد
نمی‌تواند صدایم را بشنود
کسی که در ظلمت نزیسته
چگونه به تنهایی من ایمان می‌آورد


« شاعر : شیرکو بیکس »

صبح را در آغوش گرفتم

صبح را در آغوش گرفتم
دست‌هایم خیابان نخستین تابش آفتاب شدند و
معبری برای چشمان تو
دهان کوه را بوسیدم
لبانم چشمه‌ای شدند و
زمزمه‌هایت از نو درخشیدند
سرم را به روی پای شب گذاشتم و
خواب‌هایم آیینه‌ی شعر شد و
زیبایی ترا در آن دیدند
عشق مرا به تو دیدند


شیرکوه بی کس

کاش بی هیچ شرطی

کاش بی هیچ شرطی
برای آخرین بار
تو را در آغوش می کشیدم وُ
آنگاه جان می سپردم


شیرکو بیکس
مترجم : بابک زمانی

ﻋﺸــﻖ ﺗــﻮ

ﻋﺸــﻖ ﺗــﻮ
ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﻮﻋﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺨﺸﯿﺪ
ﮐﻪ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ
و ﻣﺎﻩ ﻭ ﯾﮏ ﻓﺼﻞ
ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺍﺭﺩ.


شیرکو_بیکس

قطره قطره باران می‌نویسد : گل

قطره قطره
باران می‌نویسد : گل
نم به نم
دو دیده من می‌نویسد : تو
چه سال پر باران غریبی
چه اندوه دست و دل بازی
که این گونه
سنگ به سنگ
سرم را می‌شکند ، شکوفه می‌کند
و برگ به برگ
سرانگشتان مرده‌ام را می‌تاسد ، سیاه می‌کند
و خود همچون گیاهکی بی پناه
به باد سپرده می‌شوم
تا در زمهریر ذهن تو زندگی کنم ، زاده شوم


شیرکو بی‌کس

انسانی که با سکوت نزیسته است

انسانی که با سکوت نزیسته است
چگونه خواهد توانست
عشق مرا حس کند
کسی که با چشمانش باد را نبیند
چگونه می تواند
کوچم را درک کند
آن کس که به صدای سنگ گوش نسپرده
چگونه می تواند
صدایم را بشنود
و آن کس که در ظلمت نزیسته
چگونه به تنهایی‌ام ایمان می آورد ؟


شیرکو بیکس