یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

چشمِ تریاکیت کم بود ،عینک هم زدی؟

چشمِ تریاکیت کم بود ،عینک هم زدی؟

 

 شیشه ای کردی مرا تا خوب معتادت شوم....

برخیــــز، تمام شد شب سختی مان

برخیــــز، تمام شد شب سختی مان
گل بافته خورشیـد به روتختی مان
لبخنـــــد بزن، پنجـــره ها را بگشـــا
از راه رسیده صبح خوشبختی مان

شهراد میدری

بچه ام عاشق چشم شکلاتی شده ام
پا زمین کوب لبِ آبِ نباتی شده ام


بس که این عشق درآورده به زانو من را
چند وقتی ست که دلبسته ی تاتی شده ام

خنده های تو به من سرکشی آموخته است
بی جهت نیست که شورشگر و خاطی شده ام


زیرِ بازارچه چون قیصرِ چاقو در دست
خسته از اینهمه دلتنگیِ لاتی شده ام

حالی ام نیست فقط دست تو را میخاهم
گم در این شهرِ شلوغِ قر و قاطی شده ام

فکر من نیستی و من به تو می اندیشم
دلخوشِ حسِ قشنگِ تله پاتی شده ام!


جای دوری نرود یا به کسی برنخورد
دخترِ خان! تو ببخشم که دهاتی شده ام


قرعه ی من به تو هرگز نرسیدن افتاد
من که قربانیِ بغضِ طبقاتی شده ام