یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ز عصیـان گـر دلـی بیمـار دارم

ز عصیـان گـر دلـی بیمـار دارم
کجـــا یــارب تـرا انکــار دارم
مقر و معترف بر جرم و تقصیر
طمـع بـر عفـو تـو بسیار دارم


سلیمان ابوالقاسمی

لب به ذکر و عمل گناه باشد

لب به ذکر و عمل گناه باشد
دفتـرم از خطـا سیـاه باشد
تـا ریا در عمل چـو من دارم
عمرِ من از گناه تباه باشد
هر کجا رفته ام به جز کویت
روحِ من خسته از گناه باشد
نـادم اما امید بـه تو دارم
از تو بـر من اگـر نگـاه باشد
توبه کـردم به درگهت یارب
دیده پر سرشک گواه باشد
آنکه دارد تـرا چـه غم دارد
در دو عالم ز تو پناه باشد

سلیمان ابوالقاسمی

برخیـز که تا بـر ناتـوان یاری نمایی

برخیـز که تا بـر ناتـوان یاری نمایی
افتــاده او از پـا بیــا کــاری نمـایی
حرفـی مـزن بـر دل بسانِ تیـر گردد
راضی مشو خونی از آن جاری نمایی


سلیمان ابوالقاسمی

عیبِ این و آن نمایـد او نهــان

حضـرتِ مولا رضـا فرموده است
این روایت را تو از کافی بخـوان
مغفـرت گـردد نصیبِ آن کسی
عیبِ این و آن نمایـد او نهــان

سلیمان ابوالقاسمی

شاکر لطف خدای سرمدم

شاکر لطف خدای سرمدم
مفتخر بر دین پاک احمدم
شیعه مولا علی تا قائمم
زائر مولا رضا در مشهدم
با دلی لبریز عشق و چشم تر
بهر ابراز ارادت آمدم
در حریم عالم آل عبا
توشه خواهم از برای مقصدم

سلیمان ابوالقاسمی

دلِ بی عشقِ حسین همچو کویرست کویر

دلِ بی عشقِ حسین همچو کویرست کویر
هر که مهـرش بـه دل افتاد اسیرست اسیر
از خــــدا بــر بشــــر او امـــرِ ولایـت دارد
چـــونکـــه فـــرزنــدِ غــدیــرست غـدیــر
دشمنش خواست که تا خوار و ذلیلش بکند
از ازل تـــا بـــه ابـــد او امیـــرست امیـــر
کــــربـــلا مـــــایــــهِ رســـوایـــیِ خصـــم
هـر که در راهِ حسین است سفیـرست سفیـر


سلیمان ابوالقاسمی

من منتظـر هنـوز دیـده ام بـه راه

من منتظـر هنـوز دیـده ام بـه راه
هـرجا روم ذکـر تـو باشد مرا بیان
در حسرت نگاه توعمرم بسر شده
یارا بیا که چهره خود را نما عیان


رمز شعر .
ترکیب حرف اول چهار مصراع

سلیمان ابوالقاسمی