یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دوست دارم اسم کوچکت را صدا بزنم

دوست دارم
اسم کوچکت را صدا بزنم
شبیه زمانی که
پرنده ای را صدا می زنم

تو به پیله ی خود
و
پرنده به قفس خود نوک میزند

وقتی نگاه میکنی
فکر می کنم
بار دیگر
خورشید درآینه نگاه کرده است
وآنچه در ماتم دنیایم
متبلور شده انعکاس توست

راستی
چرا جوانه های درخت
مایل به سمت تو‌ هستند؟


سالار شمس

سنگریزه ها

بی آنکه مسیر سنگلاخ
یا ساحل را پیموده باشم
سنگ ریزه بودند
کلماتی

که درجیب بارانی ام روییدند

بی آنکه هوای باروت
را دم آورده باشم
وازمن حربه ی
رسوخ کرده باشد
اشباعم از جنگ

جنگ های نامنظم

تن به تن...

تو امتداد
جمله ای هستی که قبلا به بنبست رسیده بود
امتداد حروفی در مسند قدرت

اما کوه
سنگریزه شدن را نمی فهمد
وقتی حرفی در گلو گیر می کند
یا براده ای ازآن درچشم

وقتی سکوت
پاگشای رُعب است

چیزی نمی ماند از من
میان بُهت
میان سنگریزها

سنگریزه ها

سالار شمس