یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

صبر کردم

صبر کردم
روشنایی بیاید
نور بپاشد به دلم ،
شادی بیاید
بنشیند توی قلبم ،
روی لب هایم
توی چشم هایم ،
و گل بیاندازد
گونه هایم ،
صبر کردم
صبر
دست ظلم کوتاه شود
هر روز اما درازتر شد


سارا آرندان

شورانگیز شبی آذر

شورانگیز شبی آذر
فضا سحرانگیز دونگاه
بوی نرگس ها هوش از سرمان برده بود
و دل انگیز امشب چه شبی ست
از مرام لب های تو ...
چه بگویم ؟
ابر بالش را نتکانده بود
که لب هایمان از هم جدا افتاد
دست هایمان میان تباهی گم گشت ,
اکنون نگاهم به دری ست که نمی آیی
به خیابانی که نمی عبوری
به صدایی که گوش هایم
صدایت را دوست داشتم ,
دست هایم چه سرد مانده اند
و نگاهم جغدی که شب را در تکاپوی تو
اندیشه می جود ,
دعا دعا که خیس بالم را تو پرواز باشی
دست هایم سرد مانده اند
این حکایت گنجشکی ست که دلش را به شاه
ینی سپرده بود

ساراآرندان