یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

از من نخواه که دوستت نداشته باشم

از من نخواه که دوستت نداشته باشم
عشق اگر بمیرد
زندگی بال هایش را می گشاید
و  می پرد
چنان پرنده ای که ناگهان بهراسد


سابیرهاکا

تا به حال افتادن شاه توت را دیده ای؟

تا به حال افتادن شاه توت را دیده ای؟
که چگونه سرخی اش را با خاک قسمت می کند ؟
[هیچ چیز مثل افتادن در آور نیست]
من کارگر های زیادی را دیده ام
از ساختمان که می افتادند
شاه توت می شدند !

فکر کنم دیوانه شده ام!

فکر کنم دیوانه شده ام!
پرنده ها از گوشه اتاقم به گوشه ی دیگر کوچ می کنند
آفتاب از جیب پیراهنم بالا می آید
و ماه در کنج قالی فرو می رود..
ابرها می آیند
در لیوان خالی روی میز می بارند و می روند 
دلتنگ توام ..

کارگرها زندگی ساده و زن های زیبایی دارند

کارگرها

زندگی ساده و

زن های زیبایی دارند

آنها هر روز

در پایان کار

از آسمان خراش ها

ابرهای سفید تازه

به خانه می برند!

 

"سابیر هاکا"