ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
مبتلا شده ام به تو
ترک کردنت طاقت فرساست
قلبم سنگینی میکند
تاب ندارد
مغزم فرو رفته در غبار
غبار غم و عطش و حسرت
زندانیش کرده ام
تا رسوایم نکند
باید خاموشش کنم
به قیمت نیستی ام
شرمنده ام از نگاه مهربان تو
مسیرم اینگونه رقم خورد
همینقدر تلخ
همینقدر تهی
زهره ارشد
مبتلا شدهام به بیخیالی،
بیخیالیِ مسموم،
انگاری همهچیز بیارزش شده باشد،
کمرنگ شده باشد.
برای چیزی ذوق نمیکنم،
برای چیزی تلاش نمیکنم، و برنامهای ندارم
تا وقتی به آن عمل نکردم خودم را ملامت کنم
و زور بزنم جبران شود.
انگاری به آخرِ همه چیز رسیده باشم،
انتهای رویاها،
انتهایِ دوستداشتنها
انتهایِ دنیا
انتهای تو...
زهره ارشد