یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

با دلِ غمزده ی سر به گریبان چه کنم

با دلِ غمزده ی سر به گریبان چه کنم
ابری ام بی تو بگو با نم باران چه کنم

ناشکیبانه صبورم به غم کهنه ی خویش
بی تو با حافظه ی خیس خیابان چکنم

آن کویرم که به لب تشنگی ام شهره ولی
با ترک های لب خشک بیابان چه کنم

ساکن قلعه ی متروکه ی رنجم تو بگو
بی تو با حمله ی افکار پریشان چه کنم

پرم از حسرت پرواز ولی بی پر و بال:
منِ محبوس در این گوشه ی زندان چکنم

فارِغ از فال بد و وحشت تنهایی خویش
بی تو با دغدغه ی تلخی فنجان چه کنم

زیر آوار غمت زنده به گورم پس از این
منِ ویران شده با وعده ی عمران چه کنم


عشق اگر میوه ی ممنوعه ی باغ است بگو
بی تو با وسوسه ی هر شب شیطان چکنم

زهرا وهاب

در حیرتم کبوتر دل جلد بام کیست؟!

در حیرتم کبوتر دل جلد بام کیست؟!
این صید کورِ وحشیِ سرگشته رام  کیست؟!

هرگز دمی به وفق مرادم نگشت چرخ
با من بگو که عیش حقیقی به کام کیست؟!


شاه دلم گدای شما بوده سالها
چشمان رهنمای تو اینک امام کیست؟!

سهم‌‌من‌ از چراغ دو چشم تو ظلمت است
حالا چراغ چشم تو خورشید شام کیست؟!

پا در رکاب یاد تو بودم تمام عمر
مهتاب من!حواس تو در التزام کیست؟!

دل را سند زدیم به دستان داغتان
شش دانگ قلب سنگ شما پس به نام کیست؟!

مخمور جاودانی شهد غم توایم
ساقی بگو شراب غمت سهم جام کیست؟!


زهرا_وهاب