یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

عاشقت بودم

عاشقت بودم
که دریا را
ریختم توی شعر
آسمان را
از زیر پای ستاره ها بیرون کشیدم
کشاندم تا روی زمین
عاشقت بودم
که پاییز را
پیاده گریستم

روجا_چمنکار

می‌خواستم پرنده باشی

می‌خواستم پرنده باشی
پر بکشی و
هرگز برنگردی

حالا
سال‌هاست در من لانه کرده‌ای

شاخه‌هایم را شکسته‌ای
هر شب
خواب‌هایم را ریخت و پاش می‌کنی و
هر روز
نوک می‌زنی به زندگی‌ام...

روجا چمنکار

من شعرهایی دارم که

من شعرهایی دارم که گروه خونی‌شان


گره می‌خورد به چشم‌هایت


که گاهی می‌خندند


گاهی نمی‌خندند


و گاهی آن‌قدر مثبت می‌شوند


که نفع هر دوی ما


در بی‌تو بودن، منفی‌ست.


روجا چمنکار"