یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ماه به دیدار تو در شب آمد

ماه به دیدار تو در شب آمد
تو نبودی و
غرور و
شاید هم حواسِ پرت
آنقدر ماند که وعده دیدار به سر آمد
او که دیگر نای و  حوصله صبر نداشت

رفت
اما شب تیره ماند و
سیاهی بر جان

رضا کشاورز

ای رهگذر از شعرهایم

ای رهگذر از شعرهایم
قدری آهسته تر !
زیر این واژه های سرد و بی رمق
آتشی است
خفته
و لبهایی خشکیده
در انتظار بوسه ای طولانی...
و  در پس امیدهای زنگ زده
و چرخ گردون بی محور
مشتاق طعم دیدار
و در دوردستهایی بعید
بلمی شکسته
که تورش
درّی گران
صیاد شده است
اما
ذهن خسته من
هنوز
به تو می اندیشد


رضا کشاورز

به تو ساعتی هدیه دادم

به تو
ساعتی هدیه دادم
با نگاهی عمیق
خندیدی و گفتی
هدیه به زمانی بی فرجام؟
کلامی ثقیل و  بلادرک
اما
گل سرخی به من دادی
و گفتی
عمر ما
تا آخرین نفس عطر گل یاس باقیست


رضا کشاورز

من امشب تا در میخانه رفتم

من امشب تا در میخانه رفتم
به فرمان دل دیوانه رفتم
من از هشیاری ام خیری ندیدم
ازین رو در پی پیمانه رفتم


رضا کشاورز

چه مهری در دلش پرورده این دل!

چه مهری در دلش پرورده این دل!
که پیغام وفا آورده این دل
جوابش را بگو آن شب چه دادی؟
که اینگونه دلش آزرده این دل


رضا کشاورز

شاید دوای درد من آماده باشد

شاید دوای درد من آماده باشد
ترکیبی از چند چیز خیلی ساده باشد
شاید دوای درد من یک بوسه ی سرخ
از گوشه ی لبهای جام باده باشد

رضا کشاورز

ای بهارازدشت وگلشن لاله ی خوشبو بیار

ای بهارازدشت وگلشن لاله ی خوشبو بیار
از سر این کوهـسـاران طره ی گیسو بیار
نسترن بفشان به روی سطـرسطـر زندگی
جرعه ای از ارغوان در ساغری مینو بیار

رضا کشاورز