یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گر چه گاهی شعر من بر قامت گیسوی توست

گر چه گاهی شعر من بر قامت گیسوی توست
بهترین‌محصول حالم در بَرِ ابروی توست

چادرت را سر کنی جنگ جهانی میشود
عامل این جنگ خونین هم سر تک موی توست


مثل زنبوری که شبگرد گلستان بوده است
صاحب این زحمتم, زیباییش کندوی توست

من شدم صیاد گیسوی رخ مهتاب تو
اینهم از لعل لبت در مستی و جادوی توست

شهر ویران گشته از ویرانی گیسوی تو
مست چشمانت که جانم در جهان کوی توست

داود شمسی

همچو کاهی که تنش را باد برد

همچو کاهی که تنش را باد برد
هرکه رسم عشق بود فرهاد برد
گرکه پرسی ازتوباقی نام بود
من همان نامم که اوازیادبرد
نقش نامت سینه را انباشتم
بغض سینه درپی فریاد برد
ای نگینی که دلم ازنورتوست
عشق تو دل را کزین بنیاد برد

داود شمسی