یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

آدم‌ها می‌آیند،

آدم‌ها می‌آیند،
آدم‌ها می‌روند.
هر کسی که می‌آید،
چیزی برایت می‌آورد؛
هر آن کس که می‌رود
چیزی از تو را می‌بَرد ... !
آدم ها می‌آیند، آدم‌ها می‌روند ...
سالها بعد خواهی فهمید،
چیزی که از تو بر جای مانده،
خودت نیست ...
تکه‌هایی است جمع‌شده از آدم‌هایی که آورده بودند و در ازایش ...
آرام آرام تو را تکه تکه بُردند ...
.
حمید_جدیدی

و از بین تمام روسری‌هایت

‌و از بین تمام روسری‌هایت
باد را
بیشتر از همه دوست دارم
به موهایت می آید...

حمید_جدیدی

عشق من به تو اگر پرنده بود...

‌‌عشق من به تو
اگر پرنده بود...
نه چکاوک
نه کبوتران جلد
و نه حتی مرغان مهاجر
که می روند و باز می گردند

عشق من به تو
گنجشکی تنهاست!
که در زمستان چشم هایت
پشتِ پنجره ای برف آلود و سرد
دست هایت را
همچنان نظاره‌گر است.


حمید_جدیدی

و از بین تمام روسری هایت

و از بین تمام روسری هایت

"باد" را

بیشتر از همه دوست دارم

به موهایت می آید

  حمید جدیدی

‍ پسرم چیزهایی هست

‍ پسرم
چیزهایی هست
که مردها
هیچوقت
فراموشش نمی کنند...
مثل اولین عشق!
اگر نه مادرت
زن نازنینی ست . . .

حمید_جدید

زخم هایت را دوست بدار

زخم هایت را دوست بدار
و برای عمیق ترینش نامی انتخاب کن
نامی که درخور است و شکوهمند
نامی که در هیچ کتابی خوانده نشد
در هیچ شعری سروده نشد
و در هیچ آوازی شنیده

او را شاهزاده خطاب کن
ملکه امپراطور و یا فرمانده ای شجاع
چرا که او زیباست
و در کشاکش رنج هایی که دیده‌ای
سربازی ست که بر گردنش
تاجی از گل های سرخ
آویخته اند


حمید جدیدی

با من حرف بزن!

‌با من حرف بزن!
گلویت تنوری گرم
که گندم را به شکل قرص نان
میان انسان و گنجشک تقسیم می کند
و لب هایت
شمایل پیراهن سرخی ست

که روی بند
زبان باد را می فهمد.

من خسته ام
و خستگی همیشه از پاها رسوخ می کند
وقتی که ایستاده ای
و از پشت سر
برای رفتن آدم ها دست تکان می دهی.

من خسته ام عزیزم،
و "خستگی"
واژه ای است که کارش را بلد است
رنج، کارش را بلد است
قرص ها، کارشان را بلدند
و تنهایی
پنجمین عنصری ست که انسان را می سازد!

بغلم کن و با من حرف بزن،
تا برای روزهای مبادا
استقامت را
به شکل استرلیزه
در پاهایم ذخیره کنم.

"حمید جدیدی"

بلند شو محبوب من

بلند شو محبوب من

باید از این قبیله ی مخوف تنهایی

عبور کنیم

و در دیاری که لهجه ای محلی دارد

فکر کنیم به بچه هایمان

به بوته های نعنا در باغچه

فکر کنیم اگر پیراهن آبی‌ات را به تن کنی

چند آسمان دورتر می شویم از آدمها

و در کشاکش شماتت زخم هایی که برداشتیم...

کداممان مرهم تر است

کدام یک "دوستت دارم" تر!

حمید جدیدی