یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تو را اندازه دلتنگیم خستگیم دوست دارم..

تو را اندازه دلتنگیم
خستگیم
دوست دارم..

ذهنم نگران درد های تو
روحم  شده دیوانه فردای تو
      چشمانم شیفته دیدار تو
          قلبم حیران شده، بیمار توست


تو در قلب منی هردم
   من کنارتو می مانم
      در آغوش تو جا دارم
   این را خوب می دانم
                    و به آن ایمان دارم

تو که کنار من بمانی
خانه ای می سازیم از پنجره و نور
    توی باغچه اش عشق می کاریم
      پای هر پنجره اش شعر می خوانیم

چتر را درخانه فراموش کنیم
برویم جایی دور
هوا سرد باشد
            دلمان گرم
تو درآغوش من
و من در پناه دل مهربان تو

آسمان تیره شود
            ابر ببارد..
تنمان خیس شود
و  هوایی بخورد سرمان

گوش بسپاریم به نوای پاییزی برگ
دست در دست هم کوچه های شوق را بدویم
و شناور بشویم در لحظه های سرد
پرواز کنیم با بال های رنج
روی ابر های درد..

غم را در آغوش بگیریم
با شادی وسطی بازی بکنیم
سر بخوریم خاکی بشویم
گذر ثانیه را از یاد ببریم
    و بدانیم در لحظه های ما
          لبخند و تبسم جریان دارد


بهنام بادپروا

غروب دل انگیزی است

غروب دل انگیزی است
پاییز و شهر در آغوش هم اند
نسیم مهر در کوچه آبان می تازد
زمین سیراب طراوت است
باران هم می بارد

برگ راضی است
از لحظه های خیس روز
آن چنان باریده
احساس هم تر شده است
سنگفرش خیابان هم خوشحال است
اینجا با تو قدم زدن
چه طعم دلپذیری دارد
لحظه های با تو بودن
چه رنگ دلنشینی دارد
وقتی که باران هم می بارد

هنگام لبخند سحر
وقت هم آغوشی تاریکی و نور
آفتاب از سر کوه سرک می کشد
در نفس هایم جریان دارد عشق
باران هم می بارد...

بهنام بادپروا