یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

لباس تور تن کرده درختان خیابان را

لباس تور تن کرده درختان خیابان را
عروس برف زیبا کرده این شب‌ها خراسان را
برای دستِ گرمت را گرفتن فرصت خوبی‌ست
از این رو دوست دارم سردی ِ فصل زمستان را
لباس گرم می‌پوشیم و با هم راه می‌افتیم
مسیر باغ ملی سوی خود خوانده‌ست مستان را
تو محو گفتگوی برف‌ها و کفش‌ها هستی
به شوخی می‌تکانم بر سرت برف درختان را
لبو داغ است و با آن بوسه‌های داغ می‌چسبد
چه حالی می‌دهد وقتی که با این می‌خورم آن را
سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت / سرها در ...
کسی با سوز می‌خواند سرآغاز زمستان را



بهمن صباغ زاده

عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد

عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد
لیلی و مجنون قصه‌ی شیرین‌تری دارد

دیوان حافظ را شبی صد دفعه می‌بوسی
هر دفعه از آن دفعه فالِ بهتری دارد

حتی سؤالاتِ کتابِ تستِ کنکورت
- عاشق که باشی - بیت‌های محشری دارد

با خواندن بعضی غزل‌ها تازه می‌فهمی
هر شاعری در سینه‌اش پیغمبری دارد

حرفِ دلت را با غزل حالی کنی سخت است
شاعر که باشی عشق زجر دیگری دارد

ای کـه اخمت به دلــم ریخت غم عالم را

ای کـه اخمت به دلــم ریخت غم عالم را
خنده ات می بَرَد از سینه دو عالم غم را

برق لب های ِ تو یادآور ِ شاتوت و شراب
چشمه ی اشک ِتو بی قدر کند زمزم را

گاه از آن غنچه فقط زخم زبان می ریزی
گاه  با  بوسه  شفابخش کنـی مرهم را

بسته ای غنچه ی سرخی به شب گیسویت
کــرده ای  بـــاز  رهـــا  خرمــن  ابــریشم  را

"نرگست عربده جوی و لبت افسوس کنان"
با همین هاست کــه دیوانـــه کنـــی آدم را


بهمن صباغ زاده