یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

شبی که انسان به حقیقت پی میبرد،

شبی که انسان به حقیقت پی میبرد،
برایش شب شومی است.

شاعران چرا خاموش بودند؟

در روزهایی که در پیش است
نخواهند گفت:
روزگاری ظلمانی داشتیم!
اما خواهند پرسید:
شاعران چرا خاموش بودند؟

می‌خواهم با کسی بروم که دوستش دارم

می‌خواهم با کسی بروم که
دوستش دارم
نمی‌خواهم هزینه‌ی این همراه شدن را
حساب و کتاب کنم
یا این‌که به خوبی و بدی‌اش فکر کنم
حتی نمی‌خواهم بدانم دوستم دارد یا نه
فقط می‌خواهم با آن کسی بروم که دوستش دارم...

برتولت برشت

آزادی درنعل اسب ها جان می دهد ،

آزادی درنعل اسب ها جان می دهد ،
الاغها اما لحظه ای فراغت از پالان را
آزادی می پندارند...


برتولت برشت

به گرسنه‌ای که قرص نانتان را از شما بگیرد

به گرسنه‌ای که قرص نانتان را از شما بگیرد به چشم دشمنتان نگاه میکنید اما
خرخرۀ آن دزدهایی که گرسنگی نکشیده‌اند را نمیگیرید !!

در سرزمینِ ما شاید هنوز هیچ چیز عالی نباشد

در سرزمینِ ما شاید هنوز هیچ چیز عالی نباشد
اما به اعترافِ گرسنگان سخنرانی‌های وزیر تغذیه فوق‌العاده است .

کنار جاده نشسته ام

کنار جاده نشسته ام

راننده، چرخی را عوض می کند.

از آن جا که می آیم، دل خوشی ندارم؛

به آن جا که می روم، نیز میل چندانی ندارم.

پس چرا بی صبرانه

به عوض کردن چرخ نگاه می کنم؟



برتولت برشت

آیا خدایی وجود دارد یا نه؟

یکی از آقای کوینر پرسید که آیا خدایی وجود دارد یا نه؟
آقای کوینر گفت:
به تو توصیه می‌کنم فکر کنی که آیا با دانستن جواب این سؤال رفتارت تغییر خواهد کرد یا نه. اگر تغییر نکند موضوع منتفی است. اگر تغییر بکند حداقل می‌توانم اینقدر کمکت بکنم که تو تصمیم خودت را گرفته ای:
تو به خدا نیاز داری.

" برتولت برشت "