یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بلوغ چشمهای آبی من درو کردن نفسهای تکه تکه ی توست

بلوغ چشمهای آبی من درو کردن نفسهای تکه تکه ی توست
وقتی زیر آوار احساساتم بی اختیار میلرزی.
انار قرمز نیازهای من مدتیست ترک خورده.
بوسه میخواهم بی مقدار.
جنون اندامت را در نبودنت به برکه ی نیازهایم سپرده ام.
آن شب که خدا برجستگیهای صورتی را بر بدنت میتراشید
بهشت لبریز از بهار نارنج بود.
خانه ی کاه پوش غریزه ام پر از نرگس شده
آغوش بی حجاب میخواهم
آری میوه ی ممنوعه ی من مدتیست بالغ شده

سلامم را برسان به دریا قاصدک .

سلامم را برسان به دریا قاصدک .
دستی از دل تنگم به سر شالیزار بکش.
قاصدک چشمانم را ببر به لیلاکوه، کمی عطر چای بیاور.
چشمانم بی قرار باران است.
باران قهر کرد و نبارید
ابر نشد که بر موجهای کف و صدفهای ماسه ای سجده کنم.
قاصدک راز پنهانم را به دخترک شمالی آهسته بگو.
بگو که شاهزاده ی آبی چشم، اسب سفید چوبی را رو به آسمان گرفته
و امید به رویش نیلوفرهای مرداب دارد.
قاصدک چشم جنگل پرندگان بی قفس را

به جای من ببوس و سلامم را بر بام سبز لاهیجان رها کن.
پرستوها راه لانه را گم کرده اند.
در اندیشه ی پرستوها بودم که لانه ام گم شد.


"امین آزاد"