یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

توکه از حال پریشان ودلم با خبری

توکه از حال پریشان ودلم با خبری
که به دنبال توام با همه دربدری

سرپناهم تودراین بی سروسامانی باش
تا که عمرم نشود بی تو به تلخی سپری

چشم طناز تو شوریده تر از بخت من است
گرچه از فتنه چشمان خودت بی خبری

اسب بی مهری تو برتن من می تازد
شب که از کوچه تنهایی من می گذری

فکر کردم که دلت رحم کند برحالم
گرچه از مهرو وفا نیست در سنگ اثری

ازمن شب زده بس دوری و ای ماه ولی
پشت یک ابرنگاه من همین دور و بری

به خدا جز توکسی نیست در شهردلم
ازخیابان خیالم نرود رهگذری

درتمام غزلستان غم انگیز غریب
جز تو بانوی غزل کس نکند جلوه گری


اصغر اروجی

دلم شکسته ودر خون تپیده مرو

دلم شکسته ودر خون تپیده مرو
قسم به عاشق قامت خمیده مرو

مرو که بی تواسیر سپاه شبم
قسم به مهروبه ماه وسپیده مرو

قسم به بغض جدایی به حضرت عشق
قسم به سرخی اشک چکیده مرو

تورا به خون جوانان میهنم قسم
قسم به لاله از خون دمیده مرو

به سوز ساز جدایی ترانه می خوانم
به ناله های سه تار ناشنیده مرو

قسم به خلقت آدم شکفتن روح
قسم به اوکه تورا آفریده مرو

تورا به به باور و ایمان ومذهبی قسم
قسم به مشگ وبه دست بریده مرو

نشسته داغ جدایی به شعر غریب
به واژه واژه از غم تنیده مرو


اصغر اروجی

جدا شد ز رویت نگاه فقیرم

جدا شد ز رویت نگاه فقیرم
فقیرانه در دام عشقت اسیرم

همه ارزو و امیدمن این بود
برایم بمانی برایت بمیرم

چه کردی تو با هستی نیستگونم
که از عمر بی تو بدین گونه سیرم

در اندوه پهناوروبی کسی ها
مکن ترکم ای اخرین دستگیرم

تودرسوزپاییز سبزی وشاداب
ومن در طلوع بهاران کویرم

غریبانه در اوج دلواپسی ها
سراغ تو را از که باید بگیرم ؟


 اصغر اروجی

تورادرکوچه تا دیدم گره افتاد درکارم

تورادرکوچه تا دیدم گره افتاد درکارم
تنم لرزیدوفهمیدم که خیلی دوستت دارم

به لبخندی نگاهم کردی وبانازبگذشتی
پرازعشق توشد ان شب سراسرکوچه بازارم

هوای کوچه پاییز بعدازتوچه غمگین  است
دلم بی تو نمی خواهد قدم برکوچه بگذارم


به چشمانم  بتابان چلچراغ چشمهایت را
که من بایادچشمان توبیماروگرفتارم

سکوتم را به باران هدیه کردم سالها بی تو
پراز آهم که می سوزم پراز بغضم که می بارم

دراین طوفان تنهایی ترک برداشت احساسم
که غمگین وپریشان  می زنم مضراب برتارم

توشیرین می کنی دنیای تلخم را غزل بانو
که باتوبهترین احساس را در زندگی دارم

دراین اندوه ویرانی نمی پرسی از احوالم
دلم چون سقف می ریزدوخود درزیراوارم

مرنجان بیش ازاین دیگردل تنگ غریبم را
توازمن می گریزی ومن از عشق توسرشارم


اصغر اروجی