ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
هو الأوّل
فصل اول
فصل گلهاست
فصل زیبای نو شدن
فصل تازگیست
فصل بارش است
فصل تحولی شگرف
فصل پوست انداختن
فصل دلدادگیست
فصل اول
به همین سادگیست..
آرش معتمدی
اندک اندک میرسد فصل خزان
ذره ذره زرد میگردد خیزران
رنگ رنگِ گلهای درخت ارغوان
پر پر شده ریزند به پای این جهان
آهسته آهسته میرود آهو دوان
نرم نرمان میپرد مرغی میان آسمان
نم نم خورَد باران به سقف کهکشان
شر شر چکد آب ز آبشارانِ بی مکان
آرام آرام طی میشود عمر گران
ریز ریر میگردد خاطرات طیِ زمان
پچ پچ کنان نجوا کنند در گوشمان
گر کنی غفلت سودها پَرَد ماند زیان
آرش معتمدی
کُــنج دلــم خــانه ای ساخته ام
بهر کســـی کــه بـدارم دوســت
خانه ی خود را به کسی باخته ام
هر چه که دارم و ندارم از اوسـت
پیـش بیـا پیـش بیـا
عاشـقی دل باخته ام
بهر تو این خــانه را سـاخته ام ..
آرش معتمدی
آمد این فکر غریب
در ذهنم
که کجاست
خانه ی عشق در قلبم
و من بیتاب
مدام در پی آن میگردم ..
خانه ی عشق؟
چه غریبانه مکانیست
که من هر دم
به تمنّای وجود تو
در خودم میگردم
و چه حس عجیبیست
که من در طلب تو
مدام گرد خودم میگردم
آرش معتمدی
زندگی
مسافریست
در مسیر جاده های ذهن تو
برای خوشبختیت
جاده ها را ایمـن تر بسـاز..!
آرش معتمدی