یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک سکوت‌ قشنگ در شعرم نشسته‌ بود

یک سکوت‌ قشنگ در شعرم نشسته‌ بود
همه ذرات وجودم، ساکت
گم شده‌ در خلسه ی آبی رنگ اتاقم
پر از حباب های نگرانی
که پی خلسه من یکی یکی می رفتند
و من دلم میخواست تا ابد نیمه شب نزدیک سحر باشد
و تلألو ایمان قشنگی شب
بازیچه دستان امید کودکم باشد

من از هجوم روز می ترسم
من از خاکستر نگاه های بی تفاوت‌ به عشق
و عبور از مهربانی های ظریف می ترسم
کاش هیچگاه از مهربانی
از چشم های قشنگ
از تو رد نشوم..‌‌

میعاد عصفوری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد