یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

چون رود شدم صاف شدم تا نهراسی

چون رود شدم صاف شدم تا نهراسی
در لحظه نگاهی سرو پایم بشناسی

ای عشق چونان غرق تو گشتم که ندانی
در جان و تنم نیست نه هوشی نه حواسی

جز داغ غمت نیست به جانم غم دیگر
جز دوری تو نیست فراغی و حراسی


شبنم چِکَد از چَشم غزل گون تو هردم
بر قلبم نحیفم زند آن تیر خلاصی

دلسردم و دلگیر و دل آشفته و تنها
هرگاه ز آشفتگی و درد پٙلاسی

رازی‌ست دل و دلبری و ناز و نوازت
زیرا که نگنجد به همه جبر و ریاضی

صدف عظیمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد