یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خورشید در سرزمینم می میرد

خورشید
در سرزمینم می میرد
و صبحی نمی بینم
جز شب های تاریک
اینجا
گرگ ها به جان هم افتاده‌اند
و صدای کسی در نمی آید.


ابوالحسن اکبری

انگار که لبهای تو را دوخته بودند

انگار که لبهای تو را دوخته بودند
وقتی که در این شهر دلی سوخته بودند
خاموش نشد شعله این درد جهان سوز
این قوم؛ جگر در طبق افروخته بودند
دیدند و شنیدند وشکستند و گذشتند
این سنگدلی را ز که آموخته بودند
با عشق نشد رخنه به اندیشه شان کرد
چون عقل به پهنایِ دل اندوخته بودند
گفتم بروم بار غمم را بگذارم
سنگ خودشان را به دلم کوفته بودند

ندا مشایی