یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

هرچند زبانم الکن و طبعم نزارتر است

هرچند زبانم الکن و طبعم نزارتر است
مارا هوای شعر و غزل، باز در سر است
چون شیشه‌ی دوات سخن ها نهفته ایم
با کلک طبع و شعر، سیه قلب دفتر است
جز دفتر سپید که دلش از غمم گرفت
من را نه همدم و محرم نه یار همنظر است
زخم زبان دوستان، اقوام و خاندان
بدتر ز زخم دشنه و پیکان و خنجر است
هرچند که زخم خورده ایم، با عشق زنده ایم
آدم بدون عشق و‌ جنون، نخل بی سر است
در مَحکم ریا که صداقت گناه شد
سودای عشق و عاشقی، جرمی گرانتر است
افسانه گشت نیکی و احسان و صدق خلق
جرثومه ریا به هر بوم و هر بر است
از بس که آه میکشم از صبح تا به شب
احوال آینه ها ز دستم مکدر است
در خانه ام غریبم و دنیای من حزین
ما را هوای خانه و دنیای دیگر است


احسان حوت میردوستی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد