یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

باز فریاد صدای نفسی می آید

باز فریاد صدای نفسی می آید
بخدا از پس این قصه کسی می آید

یک نفر تنگ در آغوش تو فریاد شده
یک نفر از قفس خاطر آزاد شده

یک نفر باز در آیینه خود می خندد
یک نفر باز به لبخند تو دل می‌بندد

تلخ میشود از عشق تو و میمیرد میشه
مست تر میشود و کام ز غم میگیرد

دود سیگار پر از کینه به خود می خندد
یک نفر در دل آیینه به خود می خندد

یک نفر مثل تو اینجاست پر از در به دری
یک نفر خسته تر از عشق پر از بی خبری

یک نفر هر شب از این کوچه گذر کرد ولی
عشق را خاطره را دست به سر کرد ولی

به سرش می‌زند این بار که باران بزند
باز دیوانه شود دل به خیابان بزند


امیر حسین حبیبی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد