یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یاد از ان روز که بدم خرم و مسرور

یاد از ان روز که بدم خرم و مسرور
داد از ان روز که شدم جاهل و مغرور
حیف ازین عمر که درین عالم فانی
تو به جفا بردی و من به هوس های غرور

غمت را می کشم هر شب بر اغوش
نگردد عشق تو در من فراموش
مدام از سوز عشقت شادمانم
که سوز عشق تو چون باده نوش


هزاران ارزو دارم یکی بر کف نه می اید
درین دنیای وانفسا ز غم هایم غمی زاید
نه در هجران صبورم من نه در وصلت امیدی است
به فریادم که می اید خداوندا چه می باید

شب هجران مرا ازار دارد
غمت هر شب به صبح بیدار دارد
ز عشقت این همه غمها که خوردم
تو کی گفتی دلم دلدار دارد

سر اغاز جهان از علم یزدان شد پدید
ساده نیست این کار او در فکر و دید
کی توانیم حل کنیم مقداری از اسرار را
از کجا اغاز نمود و در کجا پایان رسید

قاسم بهزادپور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد