یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دلم یک عید قدیمی میخواهد!

دلم یک عید قدیمی میخواهد!
که آخرین روزای اسفند فقط بحث سر این بود از کِی نیایم مدرسه. بعد از تعطیل شدن با ذوق میرفتیم استقبال عید، دنبال خرید ماهی قرمز و سبزه و لباسای جدید، خیابون و کوچه ها بوی عید میگرفتن و خونه ها بوی سنبل. منتظر شروع عید بودیم تا فیلما و برنامه کودک های جدیدی که پخش میشن رو زودتر ببینیم، منتظر پوشیدن لباسای جدیدی که توی کمد آویزون بودن، همیشه یه فامیلی بود که ذوق داشتیم بریم خونشون چون ی بچه همسن خودمون داشت که باهم بازی کنیم، با اسکناسی که بابابزرگ عیدی میداد کلی ذوق زده میشدیم ، برای زنده موندن ماهی عیدمون دعا میکردیم و بزرگترین دغدغمون پیک نوروزی مدرسه بود ؛
دلم میخواد مثل قدیما دوباره از همون روزای اول عید ذوق داشته باشم برای ۱۳ بدر.

امیدوارم سال پیش رو سالی پر از شادی دلخوشی باشه برامون

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد