یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

شتاب می کند ایام زندگانی من

شتاب می کند ایام زندگانی من
که بگذراند و پایان دهد جوانی من
نخوانده ای غزلم در کتابخانه ی شهر
بخوان و طعنه مزن بر کتابخوانی من
ز جلوه ی تو گذر کرده برکه ی نظرم
گذشته ماهِ تو از مرز کهکشانی من
مکن ملامتم ای گل در آستانه ی دی
که نیست فرصت و امکان باغبانی من
جداست مقصد سبز بهار خاطر تو
ز خاطرات زمستان ارغوانی من
مبند دل به چراغی که رو به خاموشی ست
گرفته رنگ فنا شمع جاودانی من
عبور کرده ام از قصر آرزویت چون
نداشت میل زمین روح آسمانی من..


ناصر یوسف نژاد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد