یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دوباره خزان شد هوا سرد و سنگین است

دوباره خزان شد هوا سرد و سنگین است
آفتاب بی رمق،پشت کوه به زنجیر است

اگرچه اولش همیشه می رسد با مهر
ولی در ادامه روزهایی غم انگیز است

باد سیه وزید به باغ و برگی گدایی کرد
چه کسی گفت پادشاه فصلها پاییز است

بنگر که از عبور قدمهای سرد و نمناکش
صبر دل کوچه های بنفشه لبریز است

شاید قناری نشسته کنار پنجره مان
از شروع روزهای بی دانه دلگیر است

گمان مبر که رسیده موسم عشق وصال
این احمقانه ترین دروغ تاریخ است

شاعر خموش شاید این زردی رخسارت
ارمغانی از رنگهای سرد پاییز است


محمد بهرامی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد