ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آفتاب چیزی فراتر از معمول
عمود و بی رحم
جولان میدهد
بر گسترهی تسلیم مزرعه
زیر ستیغ شلاق اش
زوزه میکشد
مترسکی که هنوز پرواز را زیر سر دارد
کمی آن سوتر
نیزارها در اندیشه نوای نیلبکی
به خواب رفته اند
غازها در چالهی کوچکی
با ضیافت آب و گِل شان
دست افشانی میکنند
باد عطر آویشن را
بهانه میکند
تا چرخی بزند
به پای ساقهی بلند رازیانهها
ناگهان غلغلهی وحشی سارها
بر هم میزند
خواب نیمروز سگ ولگردی
که هنوز رویای خانهی قدیمی اش را ....
و پشت دلهرهی پرچین ها
دو قرقاول
در سایهی آن آلونک حقیر
تنگا تنگ هم
خیره شدهاند
به رستاخیری که در حوالی تن های ما...
(در اتفاق است)
تو از سرایت تب علفزارها
با داس چشمانت
از گندمزار موهایم
بغل بغل
خوشهی پروین میچینی
آن هنگام
که آفتابگردانها نگاه شان را میدزدند
سجادهی لب هایت را
بر محراب آذرین سینهی من
میگشایی
با سجدهی بوسه هایت
هراس گنگ رگ هایم
از عطر گلهای اطلسی
پر می شود
خستگی دستانت
چون خیالی شیرین
در انحنای تنم چال
و جهان پر تلاطم گلویات
در جاذبهی سهگانههای ترقوهام
آرام ...
با عبور
از آن باریکهی پوست و نور
حریصانه اشتیاقت را
به آن خال سحرانگیز میرسانی
که چون سیاهچالهای
میکشاند تمام کیهان تو را
به عمق ناشناخته های من...
در بهت سایه ها
زمان بلعیده میشود
سکوت در تنهی درخت ها
رشد میکند
مورچه ها
سلام نظامی شان را میدهند
چکاوک ها
نت هایشان را کوک میکنند
برای نواختن سمفونی رستاخیر
در ظهر تابستانی
که پهنای آسمانش در اهتزار رودها
زمین اش میعادگاه حلول قرص ماه
و عصیانِ آبشاری از آیه های سرخ
که رویش شان
در دستان تو آغاز
و ریزش شان
از چشمان من
و همچنان
و همچنان
آفتاب
و
یگانگی پیکره های ما....
چی ماه بخشنده
درود بر شما بزرگوار
سپاس برای ثبت این اثر
نمیدونم در سایت فعالیت دارید یا نه و یا با چه اسمی
اما بسیار سپاسگزارم از لطف شما
سلامت باشید..