یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

هر بار از این کوچه رد میشم

هر بار از این کوچه رد میشم
با خاطراتت زیر و رو میشم
رو جسم این تنها درخت سبز
یادآور فصل خزون میشم
هر بار بارون میزنه انگار
دستاتو تو دستام میگیرم
آروم می چرخیم با بارون
من توی آغوش تو گم میشم


دنیا شریفی راد

کاش می دانستی

کاش می دانستی
میان ماجرای در و دیوار دلم می خواست تنها پنجره ای باشم ...
و تنها تو میدانی معنی هذیان های شبانه را
پنجره پرنده ایست بلند پرواز در آسمان خیال
امشب به ماه وعده ی تو را داده ام
از ابرهای دلتنگی بیا پایین

سیدحسن رحمن نیا

فرار مکن تو از من بدان وفا ترین بودم

فرار مکن تو از من بدان وفا ترین بودم
همیشه به عشقت بدان صفا ترین بودم
فرار مکن تو از من دل شکسته ای دارم
شکسته انددل من دلا جوان ترین بودم
فرار مکن تو از من به دست روزگار کین
تو بسته ای دل من دلا شفا ترین بودم
شنیده ای تو سخن که عاشقی درد است
خطا نکرده بودم دلا وفاترین ترین بودم
بجاست که ببوسمت از خم دو ابرویت
صدف توغنچه کن و دلا به جاترین بودم
فرار مکن تو از من که چوخورشید از ماه
بخواب شمس و قمر منم نواترین بودم
طلسم کائنات دلم بدست و دیده توست
بخوان تو کائنات منی منم بلا ترین بودم
بمان به باغ سخن شکوفه ها چه شدند
بگو سپیده بخوان منم فرا ترین بودم

علی جعفری

هنگامی تو را دیدم آن لحظه چه زیبا بود

هنگامی تو را دیدم آن لحظه چه زیبا بود
نیت بر این کردم، مجنون تو باشم
یارب به من بنگر،عاشق شده،ویرانم
هر لحظه در افکارم،جز عشق نمی گنجد
عمریست پریشانم. آزرده و غمگینم
لرزید دو دست من یارا ندارم من
پیر هستم و فرسوده وای از دل بشکسته
راهم همه کج بوده در پیچ و خم حسرت


احمد گودرزی

خش خشِ این برگ ها گوشِ مرا پر کرده‌اند

خش خشِ این برگ ها گوشِ مرا پر کرده‌اند
خاطراتی مُرده پاپوشِ مرا پر کرده‌اند

میوه هایِ کالِ امیدم تمام از شاخه ات
دانه دانه ریخت آغوشِ مرا پر کرده‌اند

یک نظر برگشتی و مجنونِ دائم مانده‌ام
دیدگانی یخ زده هوشِ مرا پر کرده اند

واژه واژه آرزو را نذرِ آتش کرده‌ام
کیسه هایی سوخته دوشِ مرا پر کرده‌اند

چلچراغِ سینه ام با رفتنت خاموش شد
آه و ناله صحنِ خاموشِ مرا پر کرده‌اند

شاعرِ پاییزِ رویت را جز این چیزی نماند
خط خطی ها قلبِ غم جوشِ مرا پر کرده‌اند


میثم علی یزدی