یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

باز دوباره این دلم هوای شعر و خواندن کرد

باز دوباره این دلم هوای شعر و خواندن کرد
باز دوباره این دلم هوای شعر و سرودن کرد
من دوباره در هوای این هیاهو گم شدم
من در این دنیای تاریک شبانه گم شدم
با خودم گفتم که تا کی شعرم را درقلب خود پنهان کنم
با خودم گفتم وقت است یک غزل بر پا کنم
این دل من مثل برگی در هیاهو بادی بود
با سرودن شعر خواندن غزلی بر پا شد
دل من تنگ نوشتن ندانم آن چیست
قلمم غرق سرودن ندانم با کیست
بگمانم قلمم با دل من همراز است
قلبم ترانه می‌سراید ومینویسد دستم آهنگ زیبایت
دوستان همه جمع بشویم بخوانیم بسرودیم
چند وقتی است که این شعله ی شعرخاموش است

زهرا سلمانی هرمزی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد