یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گفتم اگر بیایی ,گویم ز حال و روزم

گفتم اگر بیایی ,گویم ز حال و روزم
شب تا سحر نشستم, ای ماه دل فروزم
مارا به شوق دیدار, چشم انتظار کردی
شاید که نیّتت بود, با درد خود بسوزم
رسم جفا ندانم ,از که فرا گرفتی
کردی جفا و امّا ,چشم از رُخت ندوزم
من با مرام مردی ,مهرت بدل نشاندم
گشتی سراب جانا, در گرمی تموز

هرچند بی‌مرامی ,بسیار دیدم از تو
درجان و دل نشستی, میخواهمت هنوزم
(سینا )نکرد یاری , اقبال و بخت مارا
گویا فلک روا داشت این آورد به روزم

رحیم سینایی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد