یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ای کاش گنجشکی بودم..

ای کاش گنجشکی بودم
در بامداد,
که بر شیروانی
گونه هایت می‌نشستم
و با پر های کوچکم
حجاب چشمانت را کنار میزدم
و صبح مهربانی را به تو هدیه میدادم,
ای کاش گنجشکی بودم در شبی
که شهود آن دلتنگی توست
و پر میزدم بر سقف شانه ات
تا به نفیر دلتنگی ام گوش دهی
تا شب غم تنزل کند,
و نگاه سیاه مست تو
تریاق من است
ای کاش دریا میشدم
در غروب چشمانت,
لیلی!!
مگر خانه‌‌‌ات
تا خانه‌ی من
چند قدم فاصله اس؟
که رد پا ها در دلتنگی مان
جلوه دارند
ردپا های ناشناس...
ای کاش
خانه مان یکی بود,
یک سقف..یک پنجره...
که در موعد دلتنگی دیگر
یک شانه فاصله‌مان باشد
یک آغوش خانه,
ای کاش..؛


علیرضا یوسفی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد