یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

این زخم تنهایی درونم بند نمی آید

این زخم تنهایی درونم بند نمی آید
بر روی لبهایم دمی لبخند نمی آید

از طالع من دور شد ,رویای خوشبختی
حتی به جادویی دو صد ترفند نمی آید


در چاه خشکی مانده ام ,با بی کسی هایم
اینجاکه یعقوب هم پی فرزند نمی آید

در سینه گلدانی است خالی و ترک خورده
کز زخم‌ هجرانت دگر پیوند نمی آید

بر ماجرای مرگ من شاهد نخواهد بود
هنگام تلقین هم کسی سوگند نمی آید


در من نهالی شوق دیدار بهارش شد
اما بهاری از پس اسفند نمی آید

حسین وصال پور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد