یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در غروبی سرد

در غروبی سرد
چنان دلتنگش هستم
که از هق هق چشمانم
سکوتِ کویرِ تنم, ترک بر نمیدارد.
و هوسِ رسیدن, به باغ خشکیده‌ی لبانم
سرِ سبزی نمی زند.
دلتنگی چیست؟
شاید چشمه‌ایست دل‌شکسته
در سینه‌ی کوه سرسختی,
یا آتشی افروخته
در پوست زردِ نی‌لبکِ مستی.
به راستی که دلتنگم می‌کند
این نارنجی افسونگر,
تیغ به شاهرگ احساسم می‌زند
این جذابیت اغواگر.
یاد دارم
با دستِ تردیدی
دلتنگی را در کاسه‌ای ریختم
و بدرقه‌ی راهش.
حال که آب ریخته جمع نمی‌گردد!
دلتنگی من
چگونه پایان می‌گردد؟

چی ماه بخشنده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد