ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
در غروبی سرد
چنان دلتنگش هستم
که از هق هق چشمانم
سکوتِ کویرِ تنم, ترک بر نمیدارد.
و هوسِ رسیدن, به باغ خشکیدهی لبانم
سرِ سبزی نمی زند.
دلتنگی چیست؟
شاید چشمهایست دلشکسته
در سینهی کوه سرسختی,
یا آتشی افروخته
در پوست زردِ نیلبکِ مستی.
به راستی که دلتنگم میکند
این نارنجی افسونگر,
تیغ به شاهرگ احساسم میزند
این جذابیت اغواگر.
یاد دارم
با دستِ تردیدی
دلتنگی را در کاسهای ریختم
و بدرقهی راهش.
حال که آب ریخته جمع نمیگردد!
دلتنگی من
چگونه پایان میگردد؟
چی ماه بخشنده