یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

جنگ

کانال تلگرام ما...

نظرات 2 + ارسال نظر
: چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1400 ساعت 00:09

چن سال فکر می کرد من فقط اونو بخاطر شعر خوندناش دوست دارم یا دلش خواست که فکر کنه من فقط اونو بخاطر صداش و شعراش دوست دارم !
ولی من اونو بخاطر وجود خودش دوست داشتم با اینکه یه جاهایی ازش ناراحت شدم ویا ترسیدم ولی متنفر نشدم .
هییی چقدر غم انگیزه وقتی اون دنیا داریم این چیزارو برای هم تعریف می کنیم
خیلی دوست داشتم اینچیزارو رو در رو بهش بگم ولی همیشه بعدش کاری کرده که ناراحتم کرده. ولی ترجیح دادم بیشتر سکوت کنم . سکوتی که به قیمت عمرم و سفید شدن موهام گذشت . ای کاش زودتر میگذشت خیلی کند میگذره خیلی

کسی که عشق رو تجربه کرده شما رو درک میکنه..واقعا درکتون میکنم..چرا بگذره چرا تند بگذره...کاش کسی بهمون میگه دوستت دارم بهت علاقه دارم..بخاطر خود طرف....واقعا سخته...امیدوارم بتونید یه جوری بااین احساس کنار بیایید..

: چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1400 ساعت 09:14

کنار نمیام دارم تموم میشم
امیدوارم جسمم با روحم تموم بشه با هم
دیگه هیچی از این دنیا نمی خوام جز همین
مردن جسمم همراه روح

چرا تموم بشی..بخاطر عشق پاکی که تو وجودت شکل گرفته و طرف مقابلت درک نکرده....
عشق قشنگیش به اینه که به آدم آرامش وحال خوب بده...ومتاسفانه خیلی از این دوست داشتن ها به کام دل ما نیست..ولی باید قوی بود..این شعار نیست و من گفتم درکت میکنم..واقعا درکت میکنم..چون تجربه اش کردم..وسالها درگیرش بودم..ولی همه چی فراموش شد..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد