یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

:)))))))))

سال هشتادوپنج نامه هاى دادشم به زیدش افتاد دستم
.
.
.
.
.
.
دختره نوشته بود مرتضى خان حیف اونهمه ماکارانى با ته دیگ نون لواش که یواشکى از مادرم براتون پختم آوردم
نامه آخرى هم داداشم نوشته بود اکرم خانوم شما اشتباه میکنید

من هرگز جلوى مدرسه تان براى منصوره دست تکان نداده ام

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد