یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

آن قدر مرا با غم دوریت نیازار

آن قدر مرا با غم دوریت نیازار
با پای دلم راه بیا قدری و بگذار ،

این قصه سرانجام خوشی داشته باشد
شاید که به آخر برسد این غمِ بسیار

هر روز منم بی تــــــــو و من بی تــــــــو و لاغیر
تکرار ... و تکرار ... و تکرار ... و تکرار ...

من زنده به چشمان مسیحای تــــــو هستم
من را به فراموشی این خاطره نسپار

ای شعر ، چه می فهمی ازین حالِ خرابم ؟
دست از سر این شاعر کم حوصله بردار

اوج غم این قصه در این شعر همین است
من بی تـــــــــــو پریشان و تـــــــــــو انگار نه انگار ...
.
.
.
.
رویا باقری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد