یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

مردها شجاع ترند...

مردها شجاع ترند...
در جنگ ...
در عرق ریختن زیر افتاب...
در تاریکی شب...
اما توی عشق نه؛ زن ها جنگجوی واقعی اند. ...
وقتی دو طرف عاشق میشوند... مردها رو به رویت مینشینند...  میخندند... قربان صدقه ات میروند... و بعد وقتی تنها میشوند فکر میکنند به تفاوت ها و دردسرها... دلشوره میگیرند از نداشتن ها... و بعد میترسند و پا پس میکشند.
زن ها نه... رو به رویت مینشینند... میخندند...خودشان را لوس میکنند... قربان صدقه ات میروند... و بعد که تنها شدند فکر میکنند به تفاوت ها و دردسر ها...دلشوره میگیرند از نداشتن ها...اما باز میخندند و قربان صدقه میروند ...
شجاع میشوند و آماده جنگ، با اینکه طرفی که بیشتر ضربه میخورد خودشان هستند...
مگر چند بار توى زندگى عاشق مى شویم که این همه پا پس مى کشیم  و مى ترسیم؟

چند بار در تمام این سال ها قرار است دلمان بلرزد با خنده هاى یک نفر؟!
عشق مال عاقل های ترسو نیست...
عاشق بودن "مرد" میخواهد...
مردهایی که جنگیدن را بلد باشند...
پابه پاى زن ها...

ای جانِ جانِ جـانان

ای جانِ جانِ جـانان
تو جانِ جانِ جـانی
بیرون زجان، جان چیست
تـو آن و بـیـش از آنی
#عطار

بیا کمی حال دلم خوب شود

در کوچه،هیچ،غوغامی کند
به خیالم،
گِردیِ ماه قشنگت
زیرِفرجامِ سکوت...
به منِ شبگرد
می خندد
بیا کمی حال دلم خوب شود

ابرِپنهان،
بالای آسمان زمستان
قطره هایش برف شد
رودِپرخروش
به دریا نرسید...
غرق شد

بچه گنجشک ِِ همین دیروز،
لای دیوارهای سنگی
یادت هست؟
پیش چشم هایم محو شد

یکبار هم که شده
سری به این خانه ی ارواح بزن
کم ماند،
فراموش شوم

محمد کریمی

نقشه‌ ی شهر جدید

نقشه‌ ی شهر جدید

مچاله شده در دستم

نه مشرق اهمیتی دارد

نه مغرب

هر سمتی که می‌ روم

دور و دورتر می‌ شوم


((سارا محمدی اردهالی))

شعر را صرف همین عشق ِ پریشان کردی

شعر را صرف همین عشق ِ پریشان کردی

همه ی زندگی ات را سپر ِ آن کردی

دوستش داری و پیداست که پنهان کردی

دل من! هرچه غلط بود فراوان کردی ...

#یاسر_قنبرلو

قصه این است

قصه این است
روبروی هزار آیینه هم که بایستم
تصویر تو را می بینم
ترجیع بند دلم شده ای نازنین
می روم و می آیم و از تو می نویسم
گرچه فاصله بین ما اندک نیست وُ
دست دلم به تو نمی رسد
هر بار که ماه را ببینم
آرام می شوم
دلخوش به اینکه
آسمان ما یکی ست
حالا که نیستی
چه فرقی می کند
روز باشد یا شب
بهار باشد یا پاییز
قصه این است که در گذر همه فصل ها
من دلم فقط تو را می خواهد

ماندانا پیرزاده