یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نازکن، عیبی ندارد، نازنین تر می شوی

نازکن، عیبی ندارد، نازنین تر می شوی

با غم این روزهای من عجین تر می شوی

آتشی هستی که وقتی گر بگیری در دلی

از دل آتشفشان هم آتشین تر می شوی

لحظه ی لبخند، مانندِ... شبیهِ.... مثل یک...

وای من ... اصلن ولش کن... نقطه چین تر می شوی

خنده وقتی روی لب های تو جا خوش می کند

باز هم از آنچه هستی دلنشین تر می شوی

شیک می پوشی و زیبایی فراوان می شود

بین اول های دنیا اولین تر می شوی

گرچه من با نازِ چشمانِ تو ویران می شوم

ناز کن، عیبی ندارد ، نازنین تر می شوی

جواد_مزنگی‬

می وزند از هر طرف با تازیانه بادها

می وزند از هر طرف با تازیانه بادها 
می کشد آتش زبانه از دل شمشادها!

می درانند از دل شیران جگرها شان به مکر
می تراشند از جفا گیسوی حوری زادها!

بیستون خالیست از آواز پتک و تیشه ای 
از کمر افتاده اند از هر طرف فرهاد ها!

آتش آهنگران خاموش گشت از هر طرف 
نوحه می خوانند هی بر سر زنان حدادها!

کدخدا آسوده خاطر پنبه در گوشش زده
می چکد خون از گلوی زخمی فریادها!

موش ها در جرز هر دیوار می چرخند آه
ما و دائم خویشتن را خوردن و غمبادها!

حمیده غلامی

زنها را "عاشقانه" بخواهید!

زنها را "عاشقانه" بخواهید!

آن‌ها را لطفاً قاطیِ بازیِ مسخره منطق‌تان نکنید!
زن‌ها، دلشان "یک مرد میخواهد"
که مانند دیوانه‌ها دلداده‌شان باشد یا که
بداند "عاشقی منطق نمیخواهد"...

دیوانه شدم عشق تو آخر به سرم زد

دیوانه شدم عشق تو آخر به سرم زد
هر چه به سرم آمده را عشق رقم زد 
تن خانه نشین ، روح من اما سر کوچه
بر پنجره ای خیره شد و مست قدم زد 
شاعر شدم آن شاعر دیوانه که بی تو
هرشب جگرش سوخت و تا صبح قلم زد
بی خوابی شب ها همه تقصیر دلم بود
در قهوه ی خود چشم تو را ریخت و هم زد
آنروز که گفتم به خدا نیستم عاشق
خوردم قسم کذب و خدا بر کمرم زد
در پای تو افتاده ام ای دوست نظر کن
مجنون شده ام عشق تو آخر به سرم زد
مرتضی قلی زاده بابک

خداکند دیوانه نشود

خداکند دیوانه نشود

مردی که تمام دیشب

خوابت را دیده است

وبعد ازطلوع آفتاب

هر چه این پیام های لعنتی را

بالاوپایین میکند

خبری ازصبح به خیرت نیست!

.

.

خدا کند دیوانه نشود..

 

| علی سلطانی |



برگرفته شده از cofe-sher.blog.ir

 

پاییز باشد

پاییز باشد
نم نم باران گونه هایت را خیس کند
پاهایت هم خش خش برگ ها را بنوازد
دیگران را نمیدانم
اما بهشت من همین است که گفتم...



| #ثمین_پورآذر |

با با پای خودت بیااا

با با پای خودت بیااا
یا بگو کجایی؟
طفلک رختخوابی که
پرازنبودن توست

و آن همه بوسه ی
جامانده ی" من "کنارِ لبت
که تاصبح
باخاطرات کلنجار می رود.

#فلور_فرشچی