ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
شاید امشب را در کنار فرزندت
به ستاره چینی بگذرانی
و حتی به یاد نیاوری
ستاره ای که باهم در دل آسمان کاشتیم
و برایش اسم انتخاب کردیم
تا حاصل عشقمان را
هرشب،با چشمکی جشن بگیریم
شاید امشب آن ستاره همانی باشد
که تو
از میان لالایی ها برای دخترت
از آسمان میچینی و
در موهایش میگذاری...
و من چه سرد بیهوده میشوم
در شب های جوانیم.....
و تو نمیدانی
سالها بعد
در پیری انتظار
با آلزایمری که بعد از یک،سه را می شمارد
بی حساب و کتاب،
در پی چشمکی
هنوز هم جشن میگیرم
عشق ستاره ای که دیگر حتی
اسمش یادم نیست....!
((درنا محمودی))
درون آینه ی روبرو چه می بینی؟
تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی؟
تویی برابر تو -چشم در برابر چشم-
در آن دو چشم پر از گفت و گو چه می بینی؟
تو هم شراب خودی هم شراب خواره ی خود
سوای خون دلت در سبو چه می بینی؟
به چشم واسطه در خویشتن که گم شده ای
میان همهمه و های و هو چه می بینی؟
به دار سوخته ، این نیم سوز عشق و امید
که سوخت در شرر آرزو ، چه می بینی؟
در آن گلوله ی آتش گرفته ای که دل است
و باد می بَرَدَش سو به سو چه می بینی
حسین منزوی
نگران توام که پشت گوشی تلفن
بغض کرده ای
و برای صدای گرفته ات
دنبال بهانه بهتری می گردی...
#رسول_ادهمی
عزیزتر از آن است
که فراموشم شود
اویی که سال هاست که نیست
و زندگی ام هنوز
در امتداد شانه هایش جریان دارد ...
((سارا قبادی))
یک شب که به ماه ِ روشنش می ارزید
روحی که به آزار ِ تنش می ارزید
بگذار بگویند که او مرد نبود
این عشق،به گریه کردنش می ارزید
و من
در چشم او
زیباترین مرد جهان را دیدم
و
این
معجزه ی نگاه او بود
نه زیبایی من
((افشین یداللهی))
دندان بر جگر بگذار...!
اگرچه کوهستانها را صخره به صخره
با خون شکوفه شستهاند،
اما رنگینکمانهای بسیاری
بر پیچوتاب رود بزرگ
پل خواهند زد.
حوصله کن مجروح من
مجروح خارزار بیچلچله!
اینطور هم نمیماند
که علف در دهان داس بمیرد و
باد برای خودش
هی به هوچی و هلهله.
من به تو قول میدهم
بهارزایی هزار خرداد خوشخبر
از جانپناه امید و ستاره در پی است.
دندان بر جگر بگذار آهو...
آهوی پا بهزای [...]
صیاد سایه گریز نیز نمیداند
سرانجام در برکهی تاریک
به تنهایی خود شلیک خواهد کرد،
اما تو باز
برای نجات همان سنگانداز،
هم با چراغ ماه و مرهم شفا
بازخواهی گشت.
بازگرد.
دارد دیر میشود.
سیدعلی صالحی