یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پرسید، چطور مینویسی از کسی که نیست ؟

پرسید، چطور مینویسی از کسی که نیست ؟

از کسی که انگار هرگز نبود .

هیچکس نمیداند، برای نوشتن باید بهانه باشد.

مثلِ، مثلا غروب ماتم زده ی کسل کننده ی یک روزِ پُر از تنهایی.

یا خاطرات خاک گرفته ی کسی ، پشت سالیانی که با درد گذشت.

یا عکس های کسی که دیگر کنارت نیست. که انگار هرگز نبوده است.

هیچکس نمی داند. هچکس نمیداند آنکه رفت ، غریبه نبود.

این را تنها آنهایی میدانند که بی بهانه از او مینویسند.

گر باد شوم بر تو وزیدن نگذارند

گر باد شوم بر تو وزیدن نگذارند
ور آب شوم روی تو دیدن نگذارند
تا سر زده شادی به دلم، سوخته عشقت
این سبزه ازین خاک دمیدن نگذارند.‏

‏"عرفی شیرازی"‏

کمدهای این خانه

کمدهای این خانه

رخت های مردی را

نفس می کشد

که بوی مرا می دهد

کفش های مردی را

جفت می کند

که مساحت پاهایم را می شناسد

و چمدانی که

به اندازه ی حجم زنی ست

که شعرهایش را

بر روی دستمال کاغذی نم می زند

از لابلای این چوب لباسی ها

مردی را می تکانم

که تمامم را

در چمدان تا می کند و

می برد.

"صدف در خشان"