یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

می تراوید آفتاب از بوته ها.

می تراوید آفتاب از بوته ها.


دیدمش در دشت های نم زده


مست اندوه تماشا،یار باد،


مویش افشان،گونه اش شبنم زده.


لاله ای دیدیم_لبخندی به دشت_


پرتویی در آب روشن ریخته.


او صدا را در شیار باد ریخت:


((جلوه اش با بوی خاک آمیخته))


رود تابان بود و  او موج صدا:


((خیره شد چشمان ما در رود  وهم))


پرده روشن بود ،او تاریک خواند:


((طرح ها در دست دارد دود  وهم))


چشم من بر پیکرش افتاد،گفت:


((آفت پژمرده گی نزدیک او))


دشت:دریای تپش،آهنگ،نور.


سایه می زد خنده تاریک او


   سهراب سپهری)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد