یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دوست دارم جستجو در جنگل موی تـو را

دوست دارم جستجو در جنگل موی تـو را
از خدا چیزی نمی خواهم به جز بوی تو را
دخـتر زیـبای جنگل های آرام شمال !
از کـجا آورده دست باد گیسوی تو را ؟

آستینت را که بـالا داده بودی دیـده انـد
خلق ، رد بوسه ی من روی بازوی تو را


چشمهایت را مراقب باش ، می ترسم سگان
عــاقبت در آتـش انــدازنـد آهــوی تو را

کاش جای زندگی کردن در آغوشت ، خدا
قسمتم مـی کرد مردن روی زاــنوی تو را


شعر از: ناصر حامدی

زیباتــر از آنی کـه رهایت کنم امـا

زیباتــر از آنی کـه رهایت کنم امـا
دیر آمده ای دوره ی پرهیز رسیده !

دوست دارم بروم سر به سرم نگذارید

دوست دارم بروم سر به سرم نگذارید

گریه ام را به حساب سفرم نگذارید

دوست دارم که به پابوسی باران بروم

آسمان گفته که پا روی پرم نگذارید

اینقدر آئینه ها را به رخ من نکشید

اینقدر داغ جنون بر جگرم نگذارید

چشمی آبی تر از آئینه گرفتارم کرد

بس کنید این همه دل دور و برم نگذارید

آخرین حرف من اینست زمینی نشوید

فقط از حال زمین بی خبرم نگذارید .... !

ناصر حامدی