یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

مگر تو چه هستی

مگر تو چه هستی
اصلا که هستی
روزی شکایت خواهم کرد
از دلی که
همیشه به انتظارت بود...


علیرضا ایمانی فر

اگر عاشقت نبودم

اگر عاشقت نبودم
دست به سوی خورشید می‌بردم
تا از گرمای وجودش
بخار شوم
و به سوی ابرها
لانه کنم...


علیرضا ایمانی فر

برای تو بود آن گل که گفتم:

برای تو بود
آن گل که گفتم:
کنده شده روی زمین دیدم
عشق در چشمانت بود
ولی نمی‌دانم
چه اتفاقی بعدش افتاد..
.

علیرضا ایمانی فر

متنفرم..

متنفرم
از زمان
با این سرعتی که دارد
چگونه
خود را به درخت برسانم
آفتاب خیلی داغ است
ابری هم در آسمان نیست
در کویر زندگی
و پای پیاده...


علیرضا ایمانی فر

دخیل می‌بندم بر ضریح نگاهت

دخیل می‌بندم
بر ضریح نگاهت
که بر این گندم‌زار
همچون بارانی
که سیراب می‌کند
مزرعه‌ی
این ذهن تشنه‌ام را
تو را سپاس
ای همیشه سبز
که زندگی را
از فروغ دستانت
می‌توان دریافت کرد.


علیرضا ایمانی فر

به تو مدیونم

به تو مدیونم
که دریایی
در کویر پهناور علم
و دشت پر گلی
که در معرفت
بلند ایستاده‌ای
تو
خورشید را به من دادی
در مسیری که
حتی
چراغی پیدا نمی‌شود
این دشت زیبا
از حضور تو
جلوه‌نمایی می‌کند
در آسمانی که
همیشه
آبـــــی
آبی
آبـــــی است!

علیرضا ایمانی‌فر

عشقم در حد آرزوهای محال بود

عشقم
در حد آرزوهای محال بود
در انقلاب تابستانی
مرام کوی تو
فقط هندوانه قرمز است!


علیرضا ایمانی فر

با تو هستم

با تو هستم
که می‌گویی آرامش نداری
روحت را
در جزیره تنهایی
رها مکن
حتی یکبار هم که شده
آیات عرفانی بخوان!

علیرضا ایمانی فر